معنی همراهی کردن

فارسی به انگلیسی

همراهی‌ کردن‌

Accompany, Attend, Conduct, Convoy, Escort, See, Walk

فارسی به ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

همراهی کردن

(مصدر) هم سفرشدن باکسی، موافقت کردن با کسی، هم صحبت شدن، یاری کردن.

لغت نامه دهخدا

همراهی

همراهی. [هََ] (حامص مرکب) معیت. همراه بودن (شدن):
هوایی بد است آنکه بر چشم زد
بد آرد به همراهی چشم بد.
نظامی.
اگر شبدیز با ماه تمام است
به همراهیش گلگون تیزگام است.
نظامی.
|| مساعدت. معاضدت و دستگیری، به خصوص نسبت به کسی که فقیر باشد. || (اِ مرکب) کنایه از اعضای بدن نیز هست. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه: همراهیان).

حل جدول

همراهی کردن

التزام


همراهی

مشایعت

فارسی به عربی

همراهی کردن

رافق، مرافق


همراهی

رفقه، مکمل، موده

فارسی به ایتالیایی

همراهی کردن

accompagnare

scortare

فارسی به آلمانی

فرهنگ عمید

همراهی

همراه بودن با یکدیگر،
هم‌سفری،
[مجاز] موافقت،
[مجاز] اعانت، یاری،

واژه پیشنهادی

همراهی

ملازمت

اسکورت

رفاقت

بدرقه

ملازمت

معادل ابجد

همراهی کردن

535

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری